شهیدان زنده/ تَنَامُ أَعْیُنُهُمْ وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ
به عنوان نمونه میتوان به ماجرای شفای مادر شهید معماریان اشاره کرد که خود ایشان چند سال قبل در یکی از شبکههای تلویزیونی آن را نقل کرد. ایشان چند سال بعد از شهادت پسرش به پا درد شدیدی مبتلا شده بود. یک شب که برای درمان بیماریاش به سیدالشهداء سلاماللهعلیه متوسل شده بود، در خواب پسر شهیدش را میبیند که به دیدنش آمده و پس از آنکه دستی به سر و روی مادرش میکشد، پارچه سبز رنگی را روی محل درد میبندد و به مادر میگوید درد پایت خوب شد. مادر بزگوار این شهید میگفت: بعد از اینکه از خواب بیدار شدم دیدم همان پارچه سبزرنگ روی پایم بسته شده و اثری از درد احساس نمیکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبرکاته) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 93/4/31، مطابق با شب بیستوپنجم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
محبت خدا
اهل آخرت؛ بیدار دلان دائمالذکر
اشاره
موضوع بحث جلسات گذشته بررسی اوصافی بود که خداوند در شب معراج برای اهل آخرت بر شمرده است. برخی از این صفات در زمینه رابطه آخرتیان با مردم بود که در جلسه گذشته به آن پرداختیم. برخی دیگر از این ویژگیها در زمینه ارتباط ایشان با خداست؛ از جمله اینکه: تَنَامُ أَعْیُنُهُمْ وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ؛ أَعْیُنُهُمْ بَاکِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاکِرَةٌ؛ إِذَا کُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِینَ کُتِبُوا مِنَ الذَّاکِرِینَ؛ فِی أَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ وَ فِی آخِرِهَا یَشْکُرُونَ[1]. بعضی از تعبیراتی که در این فراز ذکر شده، برای ما نامأنوس است. ما به سادگی نمیتوانیم مفهوم به خواب رفتن چشمها و بیدار بودن دل را درک کنیم. اجمالاً میدانیم که هنگام خواب مسایلی به ذهن آدمی خطور میکند. برای اغلب ما در خواب مسایلی از قبیل خاطرات گذشته، دلبستگیها، آرزوها، محرومیتها و... ظهور یافته است. بعضی روانشناسان نیز در زمینه خواب، انواع آن، ارتباطش با شخصیت، روابط، عواطف، تمایلات و فعالیتهای روزانه آدمی و دیگر مسایل مربوط به آن مطالعات و تحقیقاتی انجام داده و به نتایجی رسیدهاند که آنها را به صورت قواعدی برای تعبیر خواب ارایه کردهاند. از جمله، فروید که یکی از روانکاوان معروف است، کتابی در زمینه تعبیر خواب نوشته است. هر یک از ما نیز کمابیش تجربیاتی در خصوص اتفاقات، خوشیها و نگرانیها و سایر مواردی که در عالم خواب دیدهایم، داریم. آیا منظور از بیدار بودن دل، دیدن چنین اموری در حالت خواب است؟ روشن است که مقصود این نیست؛ چون همه آدمیان اعم از دنیاپرستان و آخرتجویان چنین تصورات و دریافتهایی را در عالم خواب دارند. منظور از این تعبیر مفهوم دیگری است که از درک افراد عادی مثل ما خارج است.
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در پاسخ به سؤالاتی که یکی از یهودیان از آن حضرت درباره ویژگیهای خود ایشان داشت، فرمودند: تَنَامُ عَیْنَایَ وَ لَا یَنَامُ قَلْبِی[2]؛ من چشمم به خواب میرود؛ ولی دلم به خواب نمیرود. این یکی از خصوصیاتی است که در کتابهای یهودیان در باره پیامبر آخرالزمان ذکر شده بود. اما چگونه ممکن است کسی در حالی که خواب است، دلشبیدار و فعال باشد؟ ما درک درستی از این مفهوم نداریم؛ ولی میدانیم که واقعیت دارد؛ مانند بسیاری از امور دیگری که ما آنها را نمیفهمیم و تصور میکنیم در حد یک تعبیر شاعرانه است. مثلاً ما به درستی نمیتوانیم بفهمیم شهیدی که بدنش دفن شده و بعد از گذشتن سالها، چه بسا فقط استخوانی از او باقی مانده، چگونه زنده است؟ شاید کسانی تصور کنند منظور از زنده بودن شهید، باقی ماندن نام و یاد اوست. اما بعضی از خانوادههای شهدا ارتباطاتی با شهید خود دارند و مسایلی را از ایشان نقل میکنند که برای ما تعجبآور است.
شهیدان زنده
به عنوان نمونه میتوان به ماجرای شفای مادر شهید معماریان اشاره کرد که خود ایشان چند سال قبل در یکی از شبکههای تلویزیونی آن را نقل کرد. ایشان چند سال بعد از شهادت پسرش به پا درد شدیدی مبتلا شده بود. یک شب که برای درمان بیماریاش به سیدالشهداء سلاماللهعلیه متوسل شده بود، در خواب پسر شهیدش را میبیند که به دیدنش آمده و پس از آنکه دستی به سر و روی مادرش میکشد، پارچه سبز رنگی را روی محل درد میبندد و به مادر میگوید درد پایت خوب شد. مادر بزگوار این شهید میگفت: بعد از اینکه از خواب بیدار شدم دیدم همان پارچه سبزرنگ روی پایم بسته شده و اثری از درد احساس نمیکنم. پس از مدتی نیز که خبر این جریان به مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی رضواناللهعلیه رسیده بود، مادر شهید معماریان را خواسته و جزئیات ماجرا را از وی جویا شده بودند و پس از مقایسه آن پارچه و عطر آن با عطر تربت سیدالشهداء علیهالسلام که از اجداد طاهرینشان به ایشان رسیده بود، فرموده بودند این پارچه از همان جایی آمده که این تربت آمده است. علاوه بر اینکه تاکنون بیماران بسیاری به برکت همین پارچه سبزرنگ شفا یافتهاند. چگونه ممکن است نوجوانی که سالها پیش به شهادت رسیده و جسدش به خاک سپرده شده، در عالم خواب پارچهای را به پای مادرش ببندد و آن پارچه با همان عطر و رنگ در عالم بیداری نیز وجود داشته باشد؟ نمونههایی از این قبیل بسیار است که خانوادههای شهدا آنها را دیدهاند؛ اما معلوم نیست ما چه مقدار از عمق دل آنها را جدی بگیریم!
قرآن در این زمینه تعبیرات عجیبی دارد. ابتدا در آیهای میفرماید: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ[3]؛ به کسانی که در راه خدا شهید میشوند، «مرده» نگویید. شاید تصور شود این دستور به معنی رعایت احترام شهید است. اما در آیه دیگری میفرماید: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا، بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[4]؛ گمان نکنید کسانی که در راه خدا شهید شدهاند، مردهاند؛ بلکه آنها زنده هستند و نزد خدا روزی داده میشوند. ما معنی روزی خوردن شهدا را به درستی درک نمیکنیم. شاید به این معنی باشد که کمالات بیشتری برای شهدا نزد خدا ظهور پیدا میکند. آنچه مسلم است این که با تأکید فراوان میفرماید: مبادا گمان کنید که شهیدان مردهاند؛ بلکه آنها زنده هستند. کسی که اندکی ایمان به خدا، پیغمبر و قرآن داشته باشد، نمیتواند این تعبیرات را به شوخی بگیرد، و هر کسی متوجه میشود که این آیه در مقام تعارف و بیان شاعرانه نیست؛ بلکه از واقعیتی حکایت میکند. مخصوصاً با مشاهده نمونههای فراوانی از آثار عینی زنده بودن شهدا که مشکلاتی از خانوادهشان برطرف کردهاند، در گرفتاریها راهنماییشان کردهاند، بشارتهایی به ایشان دادهاند و... . همه این موارد نشان میدهد که واقعیتی هست که ما از دیدن آن عاجزیم؛ اما وجود دارد. شهید زنده است؛ کارهایی انجام میدهد، حرفهایی میزند و رفتارهایی از او صادر میشود که از یک موجود مرده امکان ندارد. البته همه شهدا در یک سطح نیستند و مقاماتشان متفاوت است؛ اما قدر مسلم این که در بین شهدا کسانی هستند که کارهای زیادی از آنها ساخته است؛ خانوادههایشان و دیگران به آنها متوسل میشوند و حوائجشان هم برآورده میشود. این نمونهای از واقعیتهایی است که به برکت شهدای جنگ تا حدودی عینیت پیدا کرد، و شک و شبهات از آن برطرف گردید و زمینه باور آن برای مردم فراهم شد.
علمای بیداردل
یکی دیگر از واقعیتهایی که درک آن برای ما آسان نیست، بیدار بودن دل و روح بعضی انسانها و فعالیت آن در زمانی است که جسمشان در خواب است. شاید خواب اغلب انسانها،همانگونه که برخی روانشناسان گفتهاند، دنباله فعالیتهای زمان بیداری و تحت تأثیر تمایلات درونیشان باشد. اما برخی افراد عادی، غیر از اولیای الهی نیز هستند که در حالت خواب استفادههایی بیش از زمان بیداریشان میکنند. در میان علما کسانی بودهاند که در زمان بیداری هر چه برای حل مسالهای فکر کردهاند، به جایی نرسیدهاند؛ ولی در حال خواب پاسخ سؤال خود را یافتهاند و پس از بیداری نیز پاسخ را به روشنی به خاطر داشتهاند؛ یا کسانی که در زمان بیداری راه حلی برای مشکل خود نیافتهاند؛ اما در عالم خواب به نتیجه مطلوب دست یافتهاند. معروف است که کسی کتابی را نزد مرحوم حاج شیخ عباس قمی رضواناللهعلیه به امانت گذاشته بود و بعد از فوت ایشان برای گرفتن کتابش به فرزندان ایشان مراجعه کرده بود. اما آنها نتوانستند آن را پیدا کنند. یکی از فرزندان مرحوم حاج شیخ عباس نقل کردند که شب پدرم را در عالم خواب دیدم و به من گفتند کتابی که به دنبال آن میگشتیم، را در کجای کتابخانه گذاشتهاند. زمانی که از خواب بیدار شدم، به آن محل مراجعه کردم و کتاب را در همان جایی که در خواب به من نشان داده بودند، یافتم. نظیر چنین اتفاقاتی برای افراد عادی نیز واقع شده است.
یکی از دوستان ما طلبهای بود که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران، ضمن تحصیل، کلاس درسی هم داشت. خود ایشان تعریف میکرد: یکی از شبها که برای مطالعه درس فردا بیدار مانده بودم، نیمههای شب مادرم بعد از اینکه چند بار از خواب بیدار شد، و مرا در حال مطالعه دید، گفت: مطالعه بس است؛ برو، بخواب! من هم در حالی که هنوز کارم تمام نشده بود، با خود گفتم شاید با ادامه مطالعه موجب ناراحتی مادرم بشوم. از همینرو کتاب را بستم و خوابیدم. در عالم خواب دیدم که کتاب را برداشته و مشغول مطالعه درس فردا هستم؛ همانگونه که در حال بیداری با دقت، کتاب و حواشی آن را مطالعه میکردم. صبح فردا، زمانی که برای تدریس رفتم، گویا در بیداری مطالعه لازم را انجام دادهام و همه جزئیات درس را همانگونه که در خواب دیده بودم، به خاطر داشتم. این امر نیازمند نوعی تمرکز روحی است که از علاقه شدید و دلبستگی آدمی نسبت به یک مساله ناشی میشود. با چنین تمرکزی، تمام فکر شخص متوجه موضوع مورد نظر است و در عالم خواب نیز گویا بیدار است و مشغول فکر کردن درباره آن موضوع است. گاهی نیز لطف خدا شامل حال انسان شده و با جرقهای ذهنی آنچه را در بیداری نفهمیده، در خواب میفهمد.
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نیز در یکی از کتابهایشان نوشتهاند که شخصی را میشناسم (ظاهراً منظورشان خود ایشان بوده است) که سالها به دنبال معرفت نفس بود، ولی در بیداری این امر برایش میسر نمیشد؛ تا اینکه شبی در عالم خواب به معرفت نفس دست یافت و از درک عظمت آن از خواب پرید.
این نوعی بیداری دل است که کسی به خاطر تعلق خاطرش نسبت به یک موضوع و تمرکز بر آن، در حال خواب نیز فکرش مشغول آن است و میتواند به ادامه تفکر در باره آن بپردازد. در حالی که دیگران که چنین تعلق خاطر و تمرکزی ندارند، از عهده چنین کاری بر نمیآیند. این یک نوع بیداری دل است؛ اما آنچه در این حدیث از آن سخن گفته شده، هر چند ممکن است از همین سنخ و ریشه، و در اثر تمرکز و تعلق قلب باشد، ولی فراتر از فکر کردن است و اختیار آدمی در آن بیشتر مؤثر است.
آخرتیان بیداردل
پیش از این گفتیم در این حدیث به بیان ویژگیهای افرادی که به اوج قله انسانیت رسیدهاند، پرداخته است. در این فراز نیز که میفرماید: اهل آخرت تَنَامُ أَعْیُنُهُمْ وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ، مقصود کسانی است که از خوابشان هم مانند بیداریشان استفاده میکنند، و همانگونه که در زمان بیداری همه فکرشان متوجه خداست و در حال عبادت قلبی است، در حال خواب هم میتوانند چنین توجهی را داشته باشند و در این جهت خواب و بیداری برای ایشان تفاوتی ندارد. روح چنین فردی در حال خواب هم به صورت اختیاری متوجه خدا و مشغول عبادت است؛ چه بسا در این حالت به نتایجی برسد که ثمرهاش از حالت بیداری هم بیشتر باشد. چنین کسانی گویا دو عمر دارند؛ چون علاوه بر استفادهای که در بیداری از عمرشان دارند، در حال خواب هم مشغول استفاده و عبادتاند. از همینرو، آنها گوی سبقت را از ما ربودهاند، و بر خلاف ما که باید با توسل به اذکار و اوراد مراقب باشیم در حال خواب گرفتار وساوس نشویم، آنها در خواب هم به عبادت خدا مشغولند و با تکامل روحی به مقاماتی میرسند که بسیاری در بیداری هم به آنها نرسیدهاند. این یکی از ویژگیهای اهل آخرت است که خواب و بیداریشان یکی شده و در خواب هم مثل زمان بیداری، خدا را عبادت میکنند و دلشان متوجه خداست. کسانی نقل کردهاند که گاهی از خواب بیدار میشویم و خود را مشغول ذکر خاصی مییابیم؛ یا از لحظهای که به خواب رفتیم، به نماز مشغول شدیم، و تا زمانی که بیدار شدیم، چند رکعت نماز خواندیم و آثار و نورانیتش را هم حس کردیم.
در ادامه این فراز یکی دیگر از اوصاف اهل آخرت را چشمان گریان و دلهایی دائما به یاد خدا معرفی میکند؛ أَعْیُنُهُمْ بَاکِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاکِرَةٌ؛ به دنبال آن نیز میفرماید: هیچ چیز آنها را از یاد خدا غافل نمیکند. در قرآن نیز میفرماید: رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ[5]؛ برخلاف افراد عادی که به اندک چیزی از یاد خدا غافل میشوند و حتی ممکن است نمازشان را فراموش کنند. گرسنگی، تشنگی و هر مسأله ساده دیگری در طول شبانهروز دل بسیاری از ما را به خود مشغول میکند؛ اما اهل آخرت کسانی هستند که هیچ چیز آنها را از خدا غافل نمیکند. أَعْیُنُهُمْ بَاکِیَةٌ؛ چشمانشان گریان است؛ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاکِرَةٌ؛ إِذَا کُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِینَ کُتِبُوا مِنَ الذَّاکِرِینَ؛ اغلب مؤمنین هنگام نماز به یاد خدا هستند و انشاءالله حضور قلبشان در نماز محفوظ است؛ زیرا إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[6]؛ طبیعی است که مؤمن در حال نماز، هنگام تلاوت قرآن، یا در مجلس موعظه به یاد خدا و اولیای خدا باشد. اما در مواقعی طبیعتا آدمی از این امور غافل میشود چه؟ فرض کنید در جایی حادثهای مثل آتشسوزی اتفاق افتاده است؛ در این حالت هر کسی به فکر نجات خود از آتش است و طبعاً کسی به یاد خدا نیست. هنگامی که نقطهای از بدن آدمی مبتلا به درد شدیدی بشود؛ در چنین حالتی کسی توجه به نماز و دعا ندارد. اگر شادی و شور مستانهای برای آدمی پیدا شود، شخص همه چیز را فراموش میکند؛ تا جایی که ممکن است سکته کند. آدمیزاد اینچنین است. اما خداوند بندههایی دارد که در هیچ حالی از یاد خدا غافل نمیشوند؛ در مصیبت و گرفتاری از خداوند برای حل مشکل خود کمک میخواهند؛ در شادی خدا را به خاطر نعمتی که به آنها داده، شکر میکنند؛ برای حل مشکل علمی خود ابتدا از خدا برای حل آن یاری میطلبند؛ با وجود اینکه از هوش، استعداد و عقلی که خداوند به ایشان داده، استفاده میکنند، از استادی که خدا برایشان فراهم کرده، بهره میبرند و کتابی که خدا در اختیارشان قرار داده، مطالعه میکنند، اما در همان حال میگویند: خدایا! خودت به من فهمی بده که بتوانم مشکل علمیام را حل کنم. چنین کسانی اهل آخرت هستند.
در اوصاف اهل دنیا گفته شد که آنها شکر نعمتها را به جا نمیآورند، از خدمات دیگران تشکر نمیکنند، و در مصیبتها صبور نیستند و جزع و فزع میکنند؛ در مقابل، اهل آخرت فِی أَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ وَ فِی آخِرِهَا یَشْکُرُونَ؛ به محض رسیدن به نعمتی، پیش از استفاده از آن، ابتدا خدا را شکر میکنند. اغلب مردم بعد از آنکه به اندازه کافی از نعمتی استفاده کنند، الحمداللهی به زبان میآورند؛ اما اهل آخرت ابتدا خدا را سپاس میگویند و در پایان هم خدا را شاکرند که نعمتهایش را در اختیارشان قرار داده و وسایلی را برایشان فراهم کرده، و اعتراف میکنند که توانایی شکرگزاری همه نعمتهای خدا را ندارند. اینان اهل آخرت هستند. در مقابل، اهل دنیا، اگر دنیایی از نعمتهای الهی بر سرشان ببارد، باز فریادشان بلند است که فلان چیز کم است! اگر کسی دهها کار خوب برایشان انجام دهد، در برابر یک اشتباه او را به باد ناسزا میگیرند؛ اهل دنیا همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند. اما اهل آخرت همیشه خوبیها را میبینند، از همه چیز زندگیشان راضیاند و خدا را هم به خاطر همه آنها شکر میکنند. به نظر شما کدام یک از این حالات خوب است؟
پروردگارا! به برکت دوستانت و از صدقه سر آنها ما را هم از اهل آخرت قرار بده.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. بحار الأنوار، ج22، ص 2، باب ما جری بینالرسول(ص) و بین أهلالکتاب.
[3]. بقره(2) / 154.
[4]. آلعمران(3) / 169.
[5]. نور(24) / 37
[6]. عنکبوت(29) / 45.