فرمانده ای که راننده شد/خاطره ای زیبا از سردار شهید یوسف براهنی فر
چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ب.ظ
تابستان بودوماه رمضان:بچه هاروزه نمی گرفتندچون همواره درحال حرکت وجابجایی بودند.فقط راننده ها بافتوای حضرت امام قدس الله نفس الزکیه می توانستند روزه بگیرند.هنوز عملیات والفجرسه شروع نشده بود.روزی اطرف منطقه مهران متوجه آقای براهنی فر شدم.صحبتمان گل انداخت باکنجکاوی ازمحل خدمتش پرسیدم .گفت: راننده ام.
-مگرشماتخریب چی نیستین؟بایستی به امورتخریب برسین نه اینکه راننده باشین!
-چه فرقی میکنه!می خواستم روزه ام رو کامل بگیرم:راننده شدم.روزهای گرم تابستان اون هم جبهه ی مهران با دهان روزه!
خیلی سخته!لبخندی زد و رفت.من ماندم وگرمای طاقت فرسای مهران.
راوی:سیدهادی علوی همرزم سردارشهیدبراهنی فر
نقل از:کتاب بالابلندان