صدای او از رادیو عراق پخش شد. اما پنج سال بعد مقداری../شهید سید احمد موسوی میرزایی بردسکن
پدر شهید از سادات روستا بود و نزد اهالی از احترام و جایگاه خاصی برخودار . ایشان به کشاورزی و دامداری مشغول بودند و علاوه بر آن مؤذن روستا بودو بدون بلندگو صدای اذان را در سه نوبت طنینانداز می کردند و شبهای ماه مبارک رمضان مردم روستا بانوای خوش آقاسید بیدار میشدند .(ببخشید عکس بی کیفیت است )
شهید سید احمد موسوی میرزایی
فرزند: میرزا علی اکبر
متولد :1346
شهادت: 28/8/62 پنجوین
شغل : قالی بافی
محل دفن: فیروز آباد
یگان اعزامی: بسیج
پدر شهید از سادات روستا بود و نزد اهالی از احترام و جایگاه خاصی برخودار . ایشان به کشاورزی و دامداری مشغول بودند و علاوه بر آن مؤذن روستا بودو بدون بلندگو صدای اذان را در سه نوبت طنینانداز می کردند و شبهای ماه مبارک رمضان مردم روستا بانوای خوش آقاسید بیدار میشدند . سید احمد پس از تولد و پایان دوران طفولیت به مدرسهی روستا رفت و با شوقی بی انتها به تحصیل مشغول شد . پسری آرام و موقر وخندرو بود و هرگز با کسی دعوا نمیکرد . لحظهای از کمک به پدر و مادر غافل نبود دوران ابتدایی سید احمد به پایان رسید اما فقر مادی و نبود مدرسه در روستا او را از ادامه تحصیل محروم کرد و به قالی بافی و کشاورزی کشاند . ایام پیروزی انقلاب فرا رسید وسید احمد سربازی کوچک با فکری بلند به صف راهپیمایان پیوست . با شروع جنگ خود را بزرگ احساس کرد و دفاع از نظام و انقلاب را واجب دید و به جبهه شتافت . بار اول اعزام شد و به سلامت برگشت و خدا میداند که چگونه توانسته بود از پذیرش سپاه با آن جثهی کوچکش عبور کند . بار دوم در حالی سلاح بر میدارد و لباس رزم می پوشد که برادر ارشدش در جبهه است و التماس پدر و مادر را فرو مینشاند و آنها را قانع میگرداند . چون شهادت خودرا در خواب دیده بود . به جبهه میشتابد و لشکر 5 نصر به عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق میرود . گردان آنها حین پیشروی زیر آتش دشمن گرفتار میشود و راه گریز را از آنها میگیرند همرزمانش زمین گیر میشوند تا بتوانند در فرصت مناسب جان به در ببرند . فرماندهی آنها حاج محمد طاهری (شهید) میگوید وقتی آتش تمام شد به جز چند نفری زنده نمانده بود . هرچه صدا زدم کسی بلند نشد و به سمت ایران عقبنشینی کردیم . جنازهها به دست عراقیها میافتد و مفقود میگردند . خانواده سالها انتظار کشید و دهها خبرضدونقیص درباره سید احمد شنیدند . صدای او از رادیو عراق پخش شد. اما پنج سال بعد مقداری استخوان و پلاک از سید احمد بدست آمد و او را مانند سایر شهدا تشییع و دفن نمودند