سرو51/خاطراتی از سردار شهید علی یغمایی/بخاری رو روشن نمی کنم و...
بخاری رو روشن نمی کنم
علی آقا در سالهای اول انقلاب، همزمان با تحرکات مذبوحانه ی گروهک های ضد انقلاب، تا نیمه های شب در امور تربیتی بردسکن مشغول به کار بود. در بخش تبلیغات و افشاگری چهره ای خبیث ضد انقلابی فعالیت می کرد.
در یکی از شبهای سرد زمستانی، ساعت های 2و 3 نیمه شب، به دیدارش رفتم. گوشه ی اتاق کنارش، پتویی دور خود پیچیده بود و از سرمای شب های کویر بر خود می لرزید. نگاهی به بخاری کردم. پر از نفت بود ولی خاموش!
علی جان! هوا سرده و تو هنوز این جایی؟ چرا بخاری رو خاموش کردی؟
بخاری رو روشن نمی کنم چون ساعت کاری من تموم شده. الان هم چون کاری نمی کنم، برای همینم نباید از اموال بیت المال استفاده کنم. ارهای شخصی از وظایف کاری جداست.
آموزش تئاتر
ماههای آخر حیات رژیم طاغوت بود. علی آقا برای آشنا کردن مردم با ماهیت پلید رزِم، از روش های مختلفی استفاده می کرد. برای هوشیار کردن مردم، از هنر تئاتر بهره می گرفت. گروه تئاتری تشکیل داده بود و در وهله ی اول به اعضاء آموزش می داد متن ها با مضامین دینی و قیام علیه ظلم بودند و پس از تمرین، گروه آن را در مساجد روستاهای محروم اجرا می کرد. عمال رژیم، متوجه برنامه ی ایشان شدند و دیگر اجازه ی اجرا ندادند. ولی ایشان هم چنان به آموزش تئاتر می پرداخت و شاگردانش را به اجرای تئاترهای روشنگرانه دعوت می کرد.