سرو49/ روایتی از لحظه شهادت شهید حیدر گلبازی در اردوگاه تکریت از دکتر هاشم انتظاری
آقای دکتر هاشم انتظاری : ما همراه با شهید حیدر گلبازی که اهل کاشمر بود و نارنجک مابین پاهای ایشان منفجر شده بود بیمارستان بودم و وقتی از بیمارستان آمدیم با توجه باینکه داخل غرفه ها پراز جمعیت بود ما در داخل راهرو زندان بودیم و آنجا هم پر بود از مجروحین .
شهید گلبازی جلوی من خوابیده بود که نیمه های شب ،من تکانی خوردم و ایشان از خواب بیدار شد و گفت : که بابا هاشم تازه خوابیده بودم !!ودرد داشتم !! و از خواب بیدارم کردی !! و همانطور که سرش تقریبا برروی یا نزدیکی شکم من قرار داشت دیدم که دارد میگوید یاحسین ! و من سرش را به سینه ام گرفتم و هرچه صداش زدم دیدم که دیگه تمام کرده و بوی عطری در فضا پیچید که از أن زمان نه آن را استشمام کردم و دیگه هم فکر نکنم بتوانم استشمام کنم و حتی با توجه به وضعیت بهداشتی محیط و اینکه هروقت نگهبانان می آمدن داخل با ماسک جلوی دهان و بینی خودرا میگرفتند و وقتی که خبر شهادت گلبازی را دادیم و آمدند داخل چنان بوی عطر گل محمدی فضا را پر کرده بود که همش نگهبانان میگفتند : های شینو ریح !! ؟ یعنی این بوی چیه ؟؟!! و وقتی که آمدند بالای سرش و دیدند که بوی عطر از شهید گلبازی است یکی از آنان گفت : والله هذا شهید!! یعنی به خداوند سوگند این شهید است !! و این خاطره و مسئله را کسانیکه با ما در الرشید و تکریت بودند به یاد دارند.