سرو 41/خاطره ای از آقای پرویز فتاح از سردار شهید علیرضا عاصمی
يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۷ ب.ظ
در بخش پایانی سخنان فتاح گفت: از من خواستهاند خاطره روز شهادت عاصمی را تعریف کنم. آخر چطور بگویم وقتی خانوادهاش این جا نشستهاند؟ همین قدر بگویم که وقتی آن حادثه اتفاق افتاد، برای جمع آوری پیکر شهدا یعنی علی عاصمی و چند همراهش به محل حادثه رفتیم. هوا داشت تاریک میشد. پیکر که چه عرض کنم، کیسه نایلی بود که تکههای گوشت شهیدان را در آن جمع میکردیم. من در آن میان، چشمم به چیزی افتاد که روی زمین میدرخشید؛ یک قلب بود. آن را از روی زمین برداشتم. هنوز گرم بود و شاید تپش داشت. شاید آن قلب، قلب علی عاصمی بود و پیامش این بود: ما به شما دل دادیم، شما دل از ما نکنید!
۹۴/۰۳/۲۴