او یک قهرمان بود /سرادرشهید مهدی ذاکری خمّی (بردسکن )
پدرش لحظهای از روشنگری و معرفی طاغوت دست برنداشت . چند بار منزل آنها مورد تهاجم ساواک قرار گرفت ، ولی نتوانستند مدرکی از آنها به دست بیاورند . یک بار که خانه در محاصره است ، مهدی اعلامیههای امام را با زیرکی تمام در کاهدان منزل همسایه مخفی میکند و ساواک دست خالی برمیگردد.
سردارشهید مهدی ذاکری خمی
فرزند: محمّد
متولد : 1343
شهادت: 5/12/62
محل شهادت : جزیره مجنون
شغل : پاسدار
یگان اعزامی: سپاه
گلزار : روستای خمّی بردسکن
در یک خانوادهی روحانی و مذهبی متولد شد . پدرش علاوه بر وعظ به کشاورزی و کارگری مشغول بود . خشکسالی مخوف آن سالها این خانواده را به منطقهی گنبد و گرگان کشاند . مهدی با قرآن و نهجالبلاغه به دنیا آمد و همین راه را پیمود تا به درجهی رفیع شهادت رسید . تا کلاس دوم راهنمایی در گرگان خواند و سپس خانوادهاش به روستا مهاجرت کردند . پدر لحظهای از روشنگری و معرفی طاغوت دست برنداشت . چند بار منزل آنها مورد تهاجم ساواک قرار گرفت ، ولی نتوانستند مدرکی از آنها به دست بیاورند . یک بار که خانه در محاصره است ، مهدی اعلامیههای امام را با زیرکی تمام در کاهدان منزل همسایه مخفی میکند و ساواک دست خالی برمیگردد . پس از بازگشت به روستا به حسب علاقهاش به روحانیت به قم میرود و در حوزه علمیه به تحصیل مشغول میگردد . استعداد شگرف این نوجوان موجب شد تا خیلی زود دروس مقدماتی را فراگیرد . وقتی جنگ شروع شد ، او درنگ را جایز نشمرد و درس و کلاس را رها کرد و به جبههها شتافت . در همان اعزام اول قرارداد پاسداری امضاء کرد و شهامتهایش از چشم فرماندهان دور نماند و به مسئولیت فرماندهی گردان (صبار) لشکر امام صادق (ع) را به او تفویض کردند . در اوقات بیکاری به رزمندگان و در مرخصی به اقوام درس قرآن و اخلاق میداد و یک معلم اخلاق به تمام معنی بود . با وجود مسئولیت بالا بسیار متواضع و خاکی بود . از سختیها نمیترسید و اصلاً نماز شب را تا لحظهی شهادت ترک نکرد . با نیروهای زیردست خیلی مهربان بود و مانند برادری بزرگتر آنها را در آغوش میگرفت . شب عملیات داوطلبانه به خط دشمن حمله میکند ، پس از عملیات مشغول وضوگرفتن بود که او را همزمان با گلولهی شیمیایی و خمپاره هدف قرار میدهند و ترکش به سرش خورد و به شهادت میرسد . وصیتنامهی او سراسر عرفان و جهاد فیسبیلا... است.