درگذشت پدر شهیدان عاصمی :: سروها، ......... ایستاده می مانند

سروها، ......... ایستاده می مانند

امام خمینی (ره) :قــد دلجـویت انـدر گلشـن حسـن *** یکی سروی است کاندر کاشمر نیست

سروها، ......... ایستاده می مانند

امام خمینی (ره) :قــد دلجـویت انـدر گلشـن حسـن *** یکی سروی است کاندر کاشمر نیست

سروها، ......... ایستاده می مانند

رهبر انقلاب: این را یکی از فوریّتها و اولویّتها بدانید و در درجه‌ی اوّل بروید سراغ پدر و مادرهایی که هستند و همسران شهدا - آن کسانی که همسر داشتند - یا برادران و خواهران؛ آنهایی که برادر و خواهر دارند. از آنها راجع به شهید، راجع به خُلقیّات شهید، راجع به روحیّات شهید بپرسید و اینها را در اختیار نسل جوان بگذارید. 95/7/25

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درگذشت پدر شهیدان عاصمی» ثبت شده است

دریافت لطفا صلوات بفرستید

حجم: 430 کیلوبایت

 اوایل کارمان بود و نوشت افزار ایرانی اسلامی آورده بودیم  در کل منطقه پخش کنیم  همچنین  یک مجموعه چهار جلدی از شهدای  منطقه رو چاپ کرده بودیم ،نتونستیم خوب بفروشیم و از مون حمایت نشد،باید قرضمون رو میدادیم خیلی تحت فشار بودیم .بفکرمون رسید بریم پیش مرحوم عاصمی ، نه حساب قرض الحسنه داشتیم و نه کارد کرد حساب قرض الحسنه ای :گفته بودن حاج آقا عاصمی بد اخلاق هستن و اصلا تحویلتون نمی گیرن و ...،دفعه اولی بود که از نزدیک حاج آقا رو میدیدم ،نوبتمون که شدسلام و احوالپرسی کردیم . درخواستمون رو بیان کردیم و حدود سه یا چهار دقیقه توضیح دادیم که کودکان در دوران مدرسه حدود 1500 دفعه پشت جلد دفتر تحریرشون رو میبینن و متاثر میشن و از این جور حرفها ، یه دفعه حاج اقا بلند شد و با حرارت گفت : تو این هجوم غرب که همه رو داره میبره کار خوبی است وحتی تشکر کردن.عکس پسرامو نزنید حاج اقا عاصمی اینو گفت و ما مات و مبهوت همینجور به ایشون نگاه می کردیم ..شرط دادن وام این شد . گفتن چقدر میخواهید؟ با ترس و هول گفتیم 15 میلیون (سال 90 پول زیادی بود) اون هم بدون داشتن حساب و کارکرد حساب . یه برگه بهمون دادن .گفتن بروید طبقه پایین. هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که صدامون زدن و گفتن برگه رو بدید ..در کمال ناباوری  تو برگه نوشتن کارمزد هم ازمون نگیرن ..و تلفنی هم هماهنگ کردن . ایشان فردی فرهنگی کار بود ، با دغدغه های فرهنگی بروز.در دورانی که هیچ یک از مدیران فرهنگی نه تنها بهمون کمک نمی کردن که حتی سنگ جلو پامون مینداختن ،او کمک کار ما شد .شادی روحش صلوات 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۲
محمدرضا